پایان نزدیکه و راه فراری نیست! گرگوری راسپیوتین با استفاده از قدرت الیزابت شرمن در حال بیدار کردن هفت خدای هرج و مرجه و پسر جهنمی زخمی و خسته در حال تماشای بیدار شدن این هیولاهای عظیم الجثه! اِیبراهام کجاست و باید دید که آیا او می تواند آنها را از این دردسر بزرگ نجات دهد یا جادوگر به هدف خودش خواهد رسید؟

داستان پسرجهنمی: تقریبا غول‌پیکر در سال 1997، تقریبا 8 روز پس از کمیک شیطان را بیدار کن اتفاق می‌‌افتد. داستان با حضور الیزابت شرمن در بیمارستانی در کشور رومانی شروع می‌شود. او که قدرت خودش را به یک هیومانکیولس داده است، رفته رفته به مرگ نزدیک می‌شود. پسرجهنمی و کِیت کوریگان به دنبال این هیومانکیولس می‌گردند تا بتوانند به لیز کمک کنند. آنها متوجه می‌شوند که از قبرستان‌های شهر‌های اطراف تعدادی جسد دزدیده شده که همگی کمتر از یکسال از دفنشان گذشته است...

در این قسمت دو داستان جذاب از پسر جهنمی به نام‌ "تابوت زنجیر شده" و "گرگ‌های کلیسای سنت آگوست" توسط مایک میگنولا بر اساس افسانه‌های محلی نوشته شده است: تابوت زنجیر شده: پسرجهنمی به برومویچ شرقی باز می‌گردد، جایی که در آن رویای یک کشیش و یک راهبه را می‌بیند که بالای سر تابوت زنجیر شده‌ی مادرشان ایستاده‌اند و زمانی که شیطان برای بردن روح او به آنجا می‌آید... گرگ‌های کلیسای سنت آگوست: در این کمیک، پسرجهنمی و کوریگان به بالکان سفر می‌کنند و در آنجا با ارواح خشمگین چندین گرگینه مواجه می‌شوند، و متوجه می‌شوند که پدر کلی توسط یک گرگینه به قتل رسیده است.

در این قسمت دو داستان کوتاه از پسر جهنمی توسط مایک میگنولا بر اساس افسانه‌های محلی نوشته شده است: داستان اول:پسر جهنمی در سال 1964 به روسیه سفر می‌کند تا ماجرای یک قبرستان را بررسی کند، هر ساله بابا یاگا به این قبرستان می‌آید و مردگان گناهکار را احضار می‌کند و انگشتان آنها را می‌شمارد. داستان دوم: پسر جهنمی در کریسمس سال 1989 به ملاقات زنی درحال مرگ به انگلستان می‌رود. او متوجه می‌شود که دختر او آنی پنج سال قبل مفقود شده است و به آن زن قول می‌دهد تا یک هدیه کریسمس از طرف او به دخترش هدیه دهد.

فصل سوم سری کمیک‌های پسر جهنمی شامل داستانک‌های کوتاه از افسانه‌های محلی کشورهای مختلف است که مایک میگنولا آنها را جمع آوری کرده و در تابوت زنجیر شده و دیگران منتشر کرده است. گونه ای از پریان با نام دینو‌ شی که قرن‌هاست بین آنها فرزندی متولد نشده، فرزند یک انسان را می‌‎دزدند و می‌خواهند که او را برای ادامه نسل خود تربیت کنند، در این بین پدر و مادر این بچه از پسرجهنمی کمک می‌خواهند تا فرزندشان را که با یکی از پریان جایگزین شده است را پس بگیرند.

قبل از اینکه آنها بتوانند یک نسخه کپی از کتاب جادوگری و شیطان شناسی گوستاو استروبل را ردیابی کنند، پسر جهنمی و مامور سازمان دفاع و تحقیقات ماورالطبیعه سوزان شیانگ با درخواست کمک یک زن خانه‌دار برای کمک از مسیر خود منحرف می‌شوند. افشای راز یک مهمان ناخواسته در خانه ممکن است محققان را به همان جایی برساند که می‌خواستند برسند، اما همچنین به سمت خطر شیطانی نیز سوق می‌دهد.

پسرجهنمی قلعه گیورسکو را منفجر کرد و آن را به تلی از خاکستر تبدیل کرد. پس از آن چند کشیش او را پیدا کردند و پسر جهنمی را به سه راهی نزدیک قلعه برده و او را غل و زنجیر کردند تا با سرنوشت خودش رو به رو شود. و در آنجا گیورسکو دوباره درست جلوی پسر جهنمی ظاهر شد، اما این بار این دوئل یک برنده خواهد داشت، آیا این پایان گیورسکو خون آشام است یا پایان پسر جهنمی؟

پس از ناپدید شدن گیورسکو، پسر جهنمی تصمیم می گیرد تا با مهمات به جا مانده از زمان جنگ جهانی قلعه گیورسکو را منفجر کند. اما پس از فعال کردن چاشنی انفجار، موجودی از زیر زمین قلعه او را صدا می زند. موجودی شیطانی و مار شکلی که می خواهد پسر جهنمی را متقاعد کند تا در نابودی جهان او را همراهی کند و برای همیشه در تاریکی با او زندگی کند.

در همان هنگام که پسر جهنمی توسط جادوگران تسالی که به شکل پرنده درآمده بودند مورد حمله قرار گرفت، گیورسکو خون آشام با بالا آمدن ماه دوباره متولد شد، پسر جهنمی سعی کرد او را به سرعت بکشد اما پس از زخمی کردن گیورسکو او به زیرزمین پر از آب قلعه رفت و در آنجا ناپدید شد...

در رومانی ایلسا هاوپ اشتاین جعبه ای که جسد ولادیمیر گیورسکو در آن قرار داشت را باز کرده و به سربازان دستور می دهد جسد را به اتاق مخصوص در قلعه گیورسکو ببرند. در همین حال پسر جهنمی که با چتر نجات جدیدش از هواپیما بیرون پریده بر روی قلعه سقوط می کند. ایلسا به اومنش که یک نیمه ربات نازی است، دستور می دهد تا پسر جهنمی را نابود کند. در حین مبارزه آنها به طبقه پایین سقوط می کنند و...